ح-س شب بخیر
-س شب بخیر
-چ خ
-خ خ خ ن
-خدا را شکر
-خوشم میاد کم نمیاری
-اینه دیگه
-میخوام زنده باشم یه روزببینم یه چیزی بگم تو نتونی ج بدی
-صد ساله باشی ولی اونروزا نمیبینی
-چه عجب چی شده اول صبحی یادت افتاد اون آخرا یه ط هم هست
-گفتم از اول صبحی با تو شروع کنم عزیزم
-اخه تو چقد اعتماد به نفس داری
-خوشت اومد
-از عکستم معلومه
-از کدوم؟
-همون که من هستم منا کم وکوچیک گذاشتی اون آخر
-اون آخرم که باشی توی احوالپرسی و و اس0بازم تو فکرم اولی هر ثانیه هستی
-خیلی خوشحال برانگیزناک بود.البته اگه واقعی بود
-تو چرا هر حرفی میزنم باور نمیکنی
-چون بعدش میگی شوخی بود.وگرنه من دوسدارم همینی که میگی باشه
-همینه که میگم.راستی مادرم از گردوها خوشش اومد
-چرا گفتی نگفتی من دادم که؟
-گفتم
-چی گفتی گفتم نگو.تو هم که همه جا را خبر کردی
-آره همه جا را
-چی گفتی به خدا نباید میگفتی
-گفتم عروس آبنده ات داده
-اخه چرا.نگفت از کجادیدیش؟اصلا چقدباش راحت بودی که اینا داد
-گفتم یه نفر آورد براش منم پررو گفتم سهم منم بده
-این دفعه که اومدی بعدش خیلی زود دلم برات تنگ شد از همون موقع که رفتی
-برا چی گلم؟
-دلتنگی برا چی داره؟خودش میشه
-اتفاقامنم زیاد روم نمیشدنگات کنم ولی برااینکه ناراحت نشی نگات میکردم
-تو روت نشد؟ولی میدونستم از اولم خیلی محجوبی
-آره راس میگی
-حالا پررو نشو ولی جدی گفتم دلم برات زود تنگ شد
-میدونم از چشمات معلوم بود گلم
-یجوری میگی انگار من پسرم تو دختر.مگه چجوری نگات کردم فقط خواستم یادم بمونی
-خوب با احساس نگام کردی
-دیگه نگات نمیکنم اما چقد بی احساسی از چشمات یخ میومد بیرون
-چون میخواستم از گرمای وجودم نسوزی
-نخیرم تویی که من دیدم هیچ گرمایی در کار نیست
-پس خیلی مغروری
-تو مغروری وبی احساس
-نه شما مغروری
- حالا شدم شما
-شما احترامه
-جوردیگه احترام بذار
-همینقدرمیتونم
-که فقط بگی شما
-آره گلم
-خوبه حداقل در حد گل هستم برات
-نه بیشتر عزیزممممممممم
-پس عزیزتم هستم با چندتا مم
-تا اندازه ای که نفس بندبیاد
-یعنی اینقدر عزیزتم؟
-اره
خدا را شکر انگار اوضاع میخواد بهتر بشه.2شنبه حمید اومد شرکت 4ساعت موند.خیلی خوش گذشت.برا اولین بار بود که همه چی خوب تموم شد وحرفی نزد که ناراحتم کنه.گفتیم خندیدیم.با گوشیم چندتاعکس از خودش گرفت میدونم عمدا اینکارا کرد میخواست عکسشا داشته باشم.چندتا عکس هم قبلا آورده بود ولی من فقط نگاه کردم برگردوندم بهش.ولی این عکسای که با گوشیم گرفته خیلی نازه.میگفت دامادمون گفته بیام ترا بگیرم ازش پرسیدم اون از کجا منا میشناسه میگه به همه گفتم مختا طیلیت کردم.براش گردوآوردم میگه میدم به مامانم میگم عروست فرستاده برات .خیلی ازش خواهش کردم اینکارا نکن ولی گفت به جون خودت میگم.تا مارا لو نده ول کن نیست که.هردفعه که میاد خوراکیای که دوست دارم برام میگیره.ایندفعه کلی چیپس ولواشک گرفته بود.پریشب رفت خوزستان.خیلی دلم براش تنگ شده.خدایا خودت مراقبش باش.
2شنبه رفتم سالن. خانم ع را دیدم گفتم هنوز دنبال مدرکم نرفتم گفت بیا کاراشا بکن 2سال گذشته.زود میاد.حالا خداکنه معدلم خوب باشه که میدونم نیست.
خدا کنه همه چی خوب پیش بره م حمید هم هرچه زودتر تکلیفشا بامن روشن کنه .نمیدونم چیکار کنم.خیلی دوسش دارم ولی از طرفی هم نمیتونم اینطوری دیگه ادامه بدم.خدایا کمکم کن.