سه شنبه ششم آبان
امروز حمید اومد دو روزم خونمون بود ،یک دفعه ای تصمیم گرفتیم منم دنبالش برم ،رفتیم اصفهان و با خواهرش معصومه رفتیم، چهارصبح رسیدیم،اول معصومه را رسوندیم خونش،بعدش رفتیم اول خونه حمید نمازمونا خوندیم ولی چون صبح زودکارگرمیومدن برای خواب رفتیمدخونه عموش، خانوادهذعموش خیلی باهم خوب بودن،شبا با معصومه میرفتیم روضه،یک شب هم مادرشوهرش برای خواب مارا نکه داشت،خیلی خانوم مهربونی بود،چندتانهار اونجابودیم،یه روزم با خامواده عموش نهار رفتیم بیرون که هنوز نرسیده زنبور نیسم زد و کوفتم شد،پلی درکل روز خوبی بود،یه شبم شام رفتیم اهواز خونه عبی اونجاهم خوش گذشت و با خانواده زن عموش هم آشنا شدم،شب تاسوعا میخواستیم برسیم خونه ولی نشد وساعت یازده شب رسیدیم اصفهان،شب خونشون موندیم و صبح اومدیم،،تاسوعا و عاشورا اینجاموند و صبح چهارشنبه یعنی فردای عاشورا حمید رفت،،،،،