نمیدونم چرا این چند روز همش با حمید بحثمون میشه دیشب دوباره بحثمون شد و اونم گفت تا نامزدی دیگه بهت زنگ نمیزنم.خیلی اعصابش خورد بود ومنا مقصر میدونه.منم حالم گرفته بود واونا مقصر میدونستم.صبح از ساعت 5بهش اس دادم اونم بیداربود.خیلی با اس حرف زدیم نمیدونم ناز میکرد یا واقعا میخواد تا نامزدی باهم نباشیم.من همه تلاشم کردم ولی اون آخرشم گفت دیگه زنگ نمیزنم.منم گفتم باشه هرچی توبخوای.ولی من حتی غرورشا در نظر گرفتم گفتم شاید نمیخواد واقعا زنگ نزنه اما چون یه حرفی زده میخواد از حرفش کوتاه نیاد واسه همین از هر راهی که میشد نازشا کشیدم ولی تاثیری نداشت.حالا دیگه هر جور خودش میخواد من تلاشما کردم.
اما حمید جونم بدون عاشقتم وخیلی دوستت دارم وهرچی که بشه من فقط تو را میخوام وخیلی دلتنگتم واگه کاری کردم ویا حرفی زدم که ناراحتت کرد واقعا معذرت میخوام ازته قلبم میگم.
خیلی سرما خوردم این چند روز اصلا حالم خوب نبوده.
خدایا کمکم کن کمکم کن اعصابم بیاد سرجاش.کمکم کن همیشه با تو باشم. وتو خونه هم رفتارم بهتر بشه.کمکم کن همه چی درست بشه.
دیروز سر قیافه وظاهر خودم خیلی بل حمید بحثم شد نمیدونم چرا گیر دادم که تو از قیافه من خوشت نمیاد اونم از بس اعصابش خورد شد گفت آره همینطوره که تو میگی.منم گیر دادم نمیتونم با کسی باشم که ازظاهرم راضی نیست وهمه چی تموم.چند بار زنگ زد.خیلیب برام توضیح دادکه چون عصبانیم کردی اینطور گفتم .اگه خوشم نمیومد که انتخابت نمیکردم.مجبور که نبودم ولی من اصلا آروم نمیشم.دیشب خیلی باهام حرف زد ولی دلم ازش صاف نیست.اونم میگه حتما داری تو بازیم میدی میگه حالا که دیدی من جدیم واومدم خواستگاریت داری فیلم سرم در میاری.اما من عاشقشم وخیلی دوسش دارم.
ف شنبه چشمشا عمل کرد ومن هنوز نتونستم برم دیدنش.
ع 2هفته اس که زایمان کرده ومن به یک میسج اکتفا کردم.آخه چقدبامعرفتم من
چند وقته دخترعمه ام مرتب زنگ میزنه ومن حوصله ج دادن ندارم.کاش بتونم بهش زنگ بزنم خیلی رفتارم بدبود
دخترعموم ازم خواسته یه قرارداد برلاش تنظیم کنم و من امروز وفردا میکنم آخه خوش قولم من
چند روزه به خانوم حسینی میخوام زنگ بزنم اما نمیشه
کار خونه مون دوباره تعطیل شد وتا 2شنبه نمیاد وما همچنان یک اتاق داریم
خیلی کارعقب مونده دارم وسرم خیلی شلوغه وسیستم قطعه وهیچکس به دادم نمیرسه
به امید خدا همه چی حل میشه.من به معجزه خداوند ایمان دارم.
شنبه حمید اومد وباهم رفتیم رفتیم بیرون.اول یکم تو شهر گشتیم بعدهم نهارگرفتیم رفتیم تو یه پارک.بعدنهار اونجا موندیم وخیلی خوش گذشت و......از بس اصرار کردم بر گشتیم شرکت میخواستم پولارا بردارم وبعدمنا برسونه کلاس داشتم.تو شرکت یه اتفاقی افتاد چون برا اولین باربود هیچوقت فراموشش نمیکنم.وانگار عشقم بهش خیلی بیشتر شد.روز خوبی بود وخیلی دلم براش تنگ شده بود اصلا نمیخواستم بره ولی مجبور بود بره.بخاطر من اینهمه راه اومده بود.واقعاحس خوبی به اون روز دارم.قراره هفته دیگه بیاد خواستگاری.
به امید خدا
-س ص ب عزیزم عشقم خیلی دوستتدارم صبح خوبی داشته باشی گلم
-س ص تو هم بخیر من بااینهمه انرژی چیکارکنم حمیدجونم
-ورزش صبحگاهی انجام بده
-بدون تواصلامزه نمیده
-چی
-ورزش صبحگاهی حمیدجونم
-معلومه بی من نبایدم مزه بده گلم
-پس زودبیا
-چشم خانومم چشم حتما
-دلم میخواد به همه نشونت بدم بگم مال همیم
-زیاد دور نیست گلم
ط-س خوبی
-چند دیروزهرچی زنگ زدم ج ندادی دلم یهوتو را خواست خیلی خیلی خواص
-کی؟واسه همین دوباره زنگ زدی؟تو دلت منا خواس؟
-نه بخاط تو که جور خواص منا خواس
-خودت بخون من اصلا نفهمیدم چی گفتی
-هیچی ولش کن من خیلی دوستت دارم
-گفتم چی نوشته بودی؟
-خوب بخون
-حتما خوندم که نفهمیدم
-چندباردیروز زنگ زدم ج ندادی چرا؟دلم یه تو را خیلی خاص خواست
-دیروز فقط یبارزنگ زدی خوب شد یبارم من خاص شدم برات
-تو همیشه برام خاصی عزیزم
-حمیدجونم معذرت میخوام دست خودم نیست خیلی دلم هواتا کرده
-عزیزم خودتا ناراحت نکن روزها میگذرد وما به هم نزدیک تر
حمیدحونم دوستت دارم.اگه خواب بودم حتما قطره تا بریز.یکم بیشتر حواست به من باشه.شب بخیر
-عزیزم شب بخیر دوستت دارممم اگه سربه سرت میذارم مال این نیست که حواسم بهت نیست.قطره ریختم تو چشمم.ممنون که به فکرمنی به امید روزای بهتر
-حمیدجونم مراقب خودت باش بیشتر حواست بهم باشه
-چشم عزیزم