تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی

امروز پنج شنبه حمید اومد محل کارم .ازصبح اول وقت اومد تاظهرهم موند.خیلی خوش گذشت وروز خوبی بود.ولی حیف که یجورایی شاید هم از سر غرور بهم فهموند که دنبال عشق وعاشقی نباش.منم کم نیاوردم همینا را بهش گفتم 


دیگه داره حالم بهم میخوره از این غرورلعنتی..............

تو که نیستی!!!!

چندروزی که حمیدمرتب اس میده ومنم ج میدم تاحالا حتی 2بارتاصبح بیداربودین ولی همش حرفای الکی ومسخره بازی.خیلی زرنگه ومغرور.


اصلا نمیفهممش انگارداره بازیم میده خیلی میخوادغرورمابشکنه از حرفاش ورفتارش معلومه میخواد من یه طوری بگم دوسش دارم ولی من از اون مغرور تر.


دوس ندارم این ارتباط به دوستی ختم بشه کاش میدونستم چطوری بفهمم علاقه ای درکار هست یا نه؟

الانم داره اس میده ولی هیچ حرف جدی پیش میاد.حالا به امید خدا ببینم چی پیش میاد.


امروز خاله ربابه زنگ زد حس کردم خیلی دلم براش تنگ شده ازم خواست برم تهران هرطور شده مامانم راضی میکنم چندروز میرم.


تو که نیستی!!!!

بالاخره دیروز حمید اس داد برا تبریک روز مرد وکم کم سر صحبت باز شد تا ساعت 4صبح طول کشید


ولی همش حرفای شوخی بین حرفاش چندبارغیرمستقیم ابراز علاقه کرد ولی اصلا معلوم نبود


راس میگه یا سرکاریه،برخلاف ظاهرش وبرخورداش تو اس دادن فهمیدم خیلی زرنگترو عاقل تر از اونیه


که فکرمیکردم.الان اصلا نمیدونم علاقه بودیا سرگرمی.چدروز پیش که اومد دفتر چندبار عنوان کرد


میبرمت خوزستان.یا حتی میخواست منا برسونه خونه چندبارگفت نگران نباش خونتونا یاد نمیگیرم


بیام خواستگاری.خیلی با این حرفاش رو اعصابمه نمیدونم چی فکرده درمورد من که اینارا میگه



چهارشنبه شیشه در شرکت،شکست.