دیروزحمیداومد اصفهان.صبح ساعت 5رسید گفت ساعت 6بیدارش کنم که زود بیاد ولی هرچی تا10زنگ زدم ج نداد خیلی عصبانی بودم ولی اون یه دفعه اومد وگفت میخواستم سرکارت بذارم.خیلی خوشحال شدم
که دیدمش ولی از شانسم یکم سرم شلوغ بود.ولی خیلی خوش گذشت.رفتیم ب و من پرونده شاگرفتم و سر تلفن به خانم ا خیلی خندیدیم وخوش بود بعدکه برگشتیم اومد اونطرف اون پشت اون خواراکیای که آورده بود بهم داد ویه چیزی آورده بوداسمشانمیدونم ولی خوشمزه بود وبا قاشق خودش داد بخورم ولی من روم نمیشد ونگاش نمیکردم.خلی باگوشیم عکس گرفتیم.بعدهم منا رسوند واز همون موقع دلم براش تنگ شده دوباره
.امروز قم هست وفردا میاد دوباره دیدنم دارم لحظه شماری میکنم فردا بشه.
خدایا خدا جونم کمکمون که که همه مسائل زود حل بشه حمید حرفی نداره بیاد خواستگاری حتی باشرایطی که داره ولی خانواده ام دارن گیر الکی میدن.نمیدونم چیکار کنم.اصلا وضعیتی که توش هستما دوست ندارم.از یه طرف میترسم حمیدبیاد ونه بشنوه واز طر دیگه میخوام که بیاد واین قضیه تموم شه چون دلم میخواد باخیال راحت بیاد دنبالم وهیچ استرسی نداشته باشیم برای باهم بودنمون.خدایا کمکم کن.فقط خودت میتونی به من وحمید کمک کنی میدونی دلم نمیخواد گناه کنم.دلم میخواد زود تکلیفم روشن شه وخیلی استرس دارم.خداجونم فقط امیدم به خودته پس ناامیدم نکن.
خداجونم ازت میخوام منا ببخشی به خاطر همه خطاهام به خاطر بد رفتاریام بعضی وقتا با پدر ومادرم.خودت میدونی تو دلم چقدر پشیمون وناراحتم منا ببخش وبه خوانواده ام وخانواده حمید سلامتی بده.خدا جونم به حمید کمک کن مشکلاتش حل بشه خیلی دلم میخواد بهش کمک کنم ولی راهی ندارم.کاش بدونه چقدر دوسش دارم ودلم میخواد کمکش کنم.خدا یا خودم خانواده ام وحمید وخانواده اش ودوستامونا سپردم به خودت.
-نمیتونم صحبت کنم شماکاراتوانا کردید؟
-نه
-پس چطوری یادمن افتادی؟
-من همش یادتوهستم یکم سربه سرت میذارم زودخدافظی میکنی
-من هرچی گفتم فقط گفتی باشه خوب من چی بگم؟
-بگو عزیزم خیلی دوستت دارم
-حالافرض کن گفتم توکه برات فرقی نداره گفتی یبارکافیه
-توچقدخوبی عزیزم
-واسه چی دوباره سربه سرم میذاری؟
-این واقیعه باشه.بله.همینه که هست ایناشوخیه
-قول بده 2باربیای خیلی هم بمونی خیلی دلم برات تنگ شده
-چشم گلم خیلی دوستت دارم منم دلم تنگ شده
-من بیشتر دوستت دارم وهمش بهت فکرمیکنم
-منم بهت فکرمیکنم ازاول صبح تاوقتی بیدارم
-به چی فکرمیکنی؟
-به اینکه زندگیمون چقدرباهم خوب میشه
-چندشب پیش فکرکرم وقتی باهم ازداوج کردیم فرداش بریم مشهدولی بعدگفتم نه روم نمیشه ولش کن
-براچی روت نمیشه
-همینطوری
-اتفاقامن بعدعروسی مسلفرتاحتمامیبرمت
-من عقدگفتم وقتی تازه باهم ازداوج کردیم
-منم همون شب اول عروسی راگفتم
-منظورمن فردای عقدبود
-باشه هروقت تو بخوای
-یعنی اجازه میدن تنهابریم؟
-مگه میتونن ندن؟
-خوب شایدبگن چون تازه ازدواج کردیم نه
-اونانمیتونن دیگه اجازه ندن
-دوست داشتم یه شب باهم بریم بیرون
-منم دوست داشتم الان پیشم بودی
-اگه الان پیش هم بودیم این حرفامونامیگفتیم
-منم همینو میخواستم تو هی ناز میکردی من میخریدم
-تو که اعصاب نداری نازمابکشی
-نه براتو دارم
-تو شرکت بگونامزدیم
-نامزدی که فقط خودمون میدونیم چه فایده
-خوب به همه بگو
-تو باید به همه بگی نه من
-باشه اولیش کی باشه؟
-مامانت بعدمامانم
-مامانمو گفتم
-حمیدجونم عجیب غریب دوستت دارم
-عاشقتم
-بایدبه مامانت بگی براخودمون نامزدیم بعدمامان من
-بایدبه مامانت بگم
-گفتم
-چی گفتی؟
-گفتم که تو زن منی
-نگفت چطوری 2نفری؟
-میدونست کاری نکردیم؟
-حالاقسمت سختش مونده مامان من
-اونم قلق داره
-باشه هرچی شمابگی آقامون
-خانومم دوستت دارم
-من خیلی بیشترآقامون
-چراج نمیدی؟
-داشتم فکرمیکردم
-به چی
-به تو
-منکه داریم حرف میزنیم به چی من فکرمیکردی
-که چقدرخوبی
-حمیدجونم اگه تورا نداشتم تو این اوضاع واقعا کم میاوردم
-اگه منا نداشتی این وضعیتانداشتی
-هروضعیتی که پیش بیادمهم نیست برا باتو بودن ارزششاداره
-بخدادوستت دارم
-حمیدجونم خیلی عاشقتم ازبسکه مردونه وماهی
-چون خودت خانومی عزیزم
-عزیزم بخوابیم؟
-اره منتظربودم تو بگی
-شب بخیرگلم دوستت دارم
-شب بخیر حمید جونم
-
-