تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی.....

من-سلام صبح بخیر روز خوبی داشته باشی.مراقب خودت باش دوستت دارم

-سلام به روی ماهت خنده باشه رو لبهات.عزیزم صبح تو هم بخیر گلم ط جونم  منم دوستت دارم خیلی زیاد.مواظب خودت باش

توکه نیستی.....

ح-س خ چ خ ک ن ک پ

-س خ ه خ ن

-من درخدمتم خوبی عزیزم نبودی امروز

-سرم خیلی شلوغ بود تو هم که نبودی.اون آخریادم افتادی.من ازصبح یادت بودم

-پس تو که فکرمیکنی من آخرش به تو فکرمیکنم تو که ازاول به من فکرمیکنی چرا خبری ازت نبود

-مهم اینه که از اولش به یادت بودم نه آخرش فقط یکم مشغول بودم

-برو بسکوت پس دیگه به من نگی آخراش یاد منی

-کجابرم ولی تو که تهش یادم افتادی صبح تاحالا نگفتی من کجام پیدام نیست

-من سرکار بودم پوستم کنده شد الانم خسته وکوفته درازکشیدم

-خسته نباشی حمیدجونم منتظرت بودم دلم برات تنگ شده بود

-پس چرا خبری ازت نبود

-سرم شلوغ بود عصرم کمک دخترعموم بودم خمنه هم حرف وحدیث بود الانم زیر پتو هستم

-پس دروغ میگی دلت برام تنگ شده

-من بهت هیچوقت دروغ نمیگم بخصوص درمورد احساسم تو چرا سراغما نگرفتی

-من بیکار نبودم

-پس من مال بیکاریاتم

-من مال بیکاریاتم وکوفت

-خوب توکه دیدی برخلاف همیشه پیدام نیست یه اس میدادی ولی الان همه خستگیم در رفت حمیدجونم

-جان خودت کارگرم نبودمجبورشدم خودم تمام کارا را انجام بدم هرچندوقت یبار یه نگاه به گوشیم مینداختم ببینم زنگی اسی از تو نیومده دیدم خبری نیست

-الهی بمیرم پس خیلی خسته شدی.راستش حالم خوب نبود از دیشب فکرکردم وقتی بهتر شدم زنگ بزنم

-بله   -عزیزم گلم  ط جونم اگه کاری نداری من بخوابم

-حمیداینروزا زیاد روبراه نیستم خیلی بهت احتیاج دارم اگه اخلاقم بد شدتحملم کن دوستت دارم

-ط جونم تو با اخلاق بدم برام عزیزی گلم شب بخیر

-دوباره هم نگفتی دوستت دارم حداقل یبار بدون اینکه من بگم بگو دوستت ندارم

-شب بخیر دوستت دارم

-

توکه نیستی.....

ح-س شب بخیر  -خوابیدی ب س ک وت

-مارا باش باکی اومدیم 13بدر.دارم شب بخیرعاشقانه مینویسم اونوقت تو اینا میگی

ط-س.خوب بخوبی ودستت دارم بام مهربون باش میرم غصه ات میشه.شب بخیر

-میری کجا

-هرجایی اونقت که دلت برام تنگ میشه

-اره تو حق نداریب جایی بری چون من همین الانم دلتنگتم عزیزمممممممم

-ح-شب بخیر ط جون عزیزم شب خواب منا ببینی.شب خوش گلمممم امشب قراربود ببوسیم بوسسسسسسس

-دوباره من گفتم دوستت دارم ولی تو نگفتی خوب حتما نداری که به زبونت نمیاد

-دوستت دارم شب بخیر گلمممممم


توکه نیستی.....

ح-س.چه خبر

-س.خوبی؟سردردت بهترشد؟

-آره بهتره

-بخاطراین بوده که صداما نشنیدی وقتی صحبت کردیم خوب شد

-بله

-چرا اینطوری ج میدی

-بله عزیزم وجودت داوی درده

-پس چی؟حمید کی میای؟

-نمیدونم دقیق شاید 10 روز دیگه

-چرا.تو که گفتی زودترمیای

-ده روز دیگه دیره

-نه هر وقت خواستی وکار داشتی بیا

-چشم عزیزم.چه خبر از خرید باکی رفتی؟

-با دختر داییم.بدنبود.باهزلاربدبختی گولش زدم برا تو گرفتم

-مگه چی گفتی

-گفتم دوستم گفته بگیرم..2تازنگ الکی هم زدم.واگه دوست نداشته باشی خیلی حالم گرفته میشه

-برا چی دوست نداشته باشم

-چون سلیقتانمیدونم واینکه چه رنگای میپوشی.وناراحت شدم بعداینهمه مدت هیچی ازهم نمیدونیم.

-تو که در سلیقت من شک ندام ...جونم

-حتماچون یکیش تویی حمیدجون

-یکیش نه اصلش

-اونوقت سلیقه تو چطوره؟

-من عروسک

-پس خیلی تفاهم داریم هر2مون ته سلیقه ایم

-آره جونم

-ولی تو استثنا فقط تو سلیقه از من سری

-آهان

-یعنی آره میدونی عزیزم

-آره عزیزم

-حمیدوقتی صحبت میکنیم مثلا دیشب برات کسل کننده اس؟راستشابگو

-نه

-پس چرا گفتی مثل 2تاآقاحرف میزنیم حرف عاشقانه نمیزنیم

-چه ربطی به کسلی داشت؟

-نمیدونم پس اینطوری دوست نداری دیگه

-چرا حرف میذاری تو دهنم گلم  -من خواب میاد میشه بخوابم گلم

-شب بخیر دوستت دارم خیلی

-شب تو هم بخیر عزیزممممم

-حمید قبل از اینکه بخوابی بگو واقعا بگو دوسم داری؟

-آره دوستت دارم خیلی زیاد عزیزمم

-

توکه نیستی.....

دیروز خیلی دلم گرفته بود به ع گفتم مامان را ببر دکتر گفت تو هم باید باشی یعنی به من چه مربوط؟اونوقت من نمیدونم برا چی مامانم اینقد هواشونا داره.روز قبلش زنگ زده که صد تومن فورا بریز واسه در خونه هرچی بهش میگم دسترسی به بانک ندارم بده بعد من میریزم به حسابت میگه نه باید همین الان بدی من یه ریالم ندارم  اونوقت دیروز رفته سه میلیون طلا گرفته واسه زنش.اصلا اینکه واسه اون گرفته به من ربطی نداره ونوش جونش ولی خیلی درد داشت که واسه صد تومن چیکار کرد که ندارم  ونمیشه انگار خونه مال منه انگار فقط من توش زندگی میکنم.به جهنم  فقط تنها راهش بیخیالیه.


تو حرفای دیشب مامان و ع شنیدم که ع گفت رفته تحقیق و همه پسره را تایید کردن.وگفت اگه میخوایید ج بدید زودتر تا محرم نیومده.انگار من آدم نبودم خوبه چند بار با تاکید جوابما اعلام کرده بودم اونوقت نمیدونم واسه چی رفتن تحقیق.اون بنده خدا هم  گناه داره.جواب درستی بش نمیدن.دیشب فقط یک کلمه گفتم مگه قراره کی ازدواج کنه که رفتین تحقیق مادرم  خیلی رفتار بدی باهام کرد وخیلی دلم گرفت.بعدش هم که رفتیم خونه ط خانوم  جلوی اونم حرف ازدواج منا زد وچقدر داشت از حرفای همشون حالم به هم میخورد.نمیفهمن که وقتی یکی را دوست نداری و اصلا اونی که تو میخوای نیست یعنی چی.گفتم  این منطقیه که به خاطر نگرانی های خانواده و بالا رفتن سن خودما بندازم تو جهنم یا آینده ام را الکی نابود کنم تا حالاش که زندگی روبره نبوده ولی خدا را شکر.ولی ترجیح میدم حتی اگه شده هیچ وقت ازدواج نکنم تا اینکه با کسی که هیچ علاقه ای بهش ندارم  واصلا معلوم نیست بعد از ازداوج هم  علاقه ای به وجود بیاد یانه.من اینطوری نمیخوام ازدواج کنم.ف میگه چون تو حمید را دوس داری نمیتونی  انتخاب کنی ولی من قبل از اونم انتخابی نداشتم والانم با اینکه خیلی دوسش دارم  واگه یه  روزی بیاد خواستگاریم حتما جوابم مثبته با اینکه اصلا معلوم نیست چی بشه حتی اگه جهنم هم بشه مهم اینه که خودم انتخاب کردم واین برای من خیلی مهمه.ولی با وجود همه اینا من به خواستگارام فکر میکنم وحتما اگه کسی با شرایطی که من میخوام بیاد جواب مثبت میدم ولی اونا اینا نمیفهمن وفکر میکنن من همه چیا شوخی گرفتم ونمیخوام حالا حالاها ازدواج کنم.

خلاصه اینکه دیشب خیلی حالم گرفته بود دلم میخواست فقط با حمید حرف بزنم با اینکه این حرفا را نمیشه بهش گفت ولی حس کردم فقط اونطوری آروم میشم میدونستم که حتی اگه بگم هم بهم میخنده یا براش پیش پا افتاده اس.شایدم شرایط منا درک نمیکنه.شایدم غم منا میفهمه ومیخنده که من بخندم.ولی من نمیگم چون احساس میکنم سو تفاهم میشه وفکر میکنه بخاطر اون این حرفا زا زدم.ولی کلا خیلی پسر فهمیده ای.درسته یخورده مثل خودم قاطی داره ولی همیشه فکر میکنم خیلی منا میفهمه.مثلا همین دیشب وقتی زنگ زدم با اینکه خیلی سعی کردم رفتارم عدی باشه ولی زود فهمید وهر چی گفتم چیزیم نیست قبول نکرد وکاملا متوجه شد میگفت سر حال نیستی و دمقی منم گفتم نه ولی همون موقع اشکام در اومده بود.داشت میرفت جای واصلا نمیخواستم ناراحتش کنم.تا الانم ازش خبر ندارم ودیگه دارم نگران میشم.همیشه رفت وآمدشا اطلاع میداد ولی ازش خبری نیست.گفت شاید آنتن نده ولی چندتا اس دادم  بهش رسید ولی ج نداد.امیدوارم که حتما خسته بوده خوابیده یا اینکه چون کسی همراهش بود زنگ نزده.اگه تا ظهر پیداش نشه زنگ میزنم.

امروز روز زیارتی آقا امام رضاست ومن نمیدونستم وصبح خواب دیدم مشهد بود وچقدر خوش گذشت.والان تو یه وبلاگی خوندم که امروز متعلق به امام رضاست وحالم خوب شد.خیلی خوبم بخاطر خوابم ولی مسائل دیگه همچنان آزارم میده.


دلم میخواد برم بگردم تنها برا خودم باشم خرید کنم آهنگ گوش بدم وبه یه زیارتم نیاز دارم.شایدم یه دوست یه همراه که خیای احساس تنهایی نکنم تنهایی را دوست دارم ولی همیشه ازش میترسم.خیلی احتیاج دارم  برم مرخصی.قرار بود با ف بریم بگردیم که حس میکنم اونم نمیتونه حال منا بفهمه البته دوست خیلی خوبیه ولی اونم مشکلات خودشا داره.

بعضی وقتا خیلی دلم میخواد اون آدمی که ازش حرف میزنم حمید باشه.مثلا همین حالا کاش امکانش بود اینجا باشه .الانم فقط احساس میکنم دلم مخیواد با اون برم بیرون.خریدکنم حرف بزنم  برم زیارت .ولی خوب امکانش نیست وحتی اگه اینجا هم بود نمیشد.بخاط محدودیت هایی که وجود داره.با وجودهمه اینا الان فقط اینا میدونم که روبه راه نیستم اصلا وفقط تلاشم اینه که این حسا به کسی منتقل نکنم  به خصوص حمید.