تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

چهارشنبه نوزدهم شهریورصبح زود بیدار شدیم رفتیم حرم واسه نماز صبح،خیلی دلمون گرفته بود واسه دفعه آخر بود رفتیم زیارت،دعای وداع را خوندیم  و همه درد دلامونا به آقا گفتیم و برگشتیم خونه،صبحانه خوردیم خانواده ابراهیم هم بیدار شده بودن خیلی اصرار کردن که واسه نهار بمونیم مهمونشون باشیم بالاخره موندیم،بعد نهار دوباره اصرار کردن موندیم و قسمت شد رفتیم خواجه اباصلت، و بعدش خواجه مراد خوش گذشت جای با صفایی بود عکس هم گرفتیم  و بعدش رفتیم پارک ملت اونجا خیای شلوغ بود بخاطر اتفاقی که تو شهر بازی شاهین شهر برام افتاده بود از همه وسایل میترسیدم فقط چرخ و فلک سوار شدم  اونجا هم تو بغل حمید بودم  ولی کم کم ترسم ریخت،بعد پارک  بستنی دعوت ابراهیم بودیم وشام زورکی به دعوت حمید  ،،،بعدش رفتیم خوابیدیم که صبح زود بریم،،،،،

روزای بیکاری

سه شنبه هجدهم شهریور،بیشتر روز را حرم بودیم،نهارم بیرون خوردیم،خریدامونا تکمیل کردیم،،شب هم ساعت نه حرم بودیم و اومدیم خونه،وسایلمونا جمع وور کردیم،که فردا صبح زود برگردیم،ساعت دو شب ابراهیم با زن و بچه اش اومدن،،خوابیدیم،،

روزای بیکاری

دوشنبه هفده  شهریورماه،،امروز اول تصمیم گرفتیم بریم پارک ملت، ولی رفتیم کوه سنگی خوش گذشت بستنی خوردیم و تو طبیعت زیباش  عکس گرفتیم نهار همونجا بودیم،بعدم رفتیم کنار کوهش نزدیک آبشار سفارش عکس دادیم ،یه ربع بعدش آماده شد  خیلی خوب شده بود،عصرش رفتیم خونه،تاشب خونه بودیم  بعدش رفتیم حرم و برگشتیم خونه،حمید شام بادمجون درست کرد که من خیلی ازش ناراحت بودم و نخوردم،

روزای بیکاری

یک  شنبه شانزدهم شهریور،، روز ولادت آقا نماز ظهر حرم خوندیم نهارم رستورران بودیم،،،برگشتیم خونه بعد از استراحت شب دوباره برگشتیم حرم ،،،

روزای بیکاری

شنبه پانزده شهریور،،،صبح بعد از صبحانه رفتیم خواجه مراد،خیلی دنبالشس گشتیم بالاخره پیدا کردیم نماز ظهر اونجاخوندیم وچندتا عکس گرفتیم واسه نهار برگشتیم خونه،تاآخرشب خونه بودیم وبعد رفتیم حرم،چون شب ولادت آقا بود،خیلی همه حا قشنگ شده بود ولی ازدحام جمعیت باعث میشد بیشتر اوقات در حال پیدا کردن جا و مراقب بودن اینکه تو مسیر نباشیم،تانصف شب حرم بودیم خیلی خوش گذشت  وبعد برگشتیم خونه نماز صبح خوندیم یکم بیدار موندیم و بعدش خوابیدیم،،‌‌