دوشنبه بیست وچهارم شهریور
صبح با حمیدقرارشدبریم اصفهان،ومن تنهابرگردم واون بره،اول رفتیم ک و پیش طیبه برای شام دعوت شدیم اولش حمید راضی نمیشد واصرار داشت که یه دفعه دیگه ولی چون اصرارمنادید قبول کرد،رفتیم اصفهان اول رفتیم دفترمهندس حسینی برلی تسویه وبعدشم رفتیم خونشون،نهار حاضری خوردیم استراحت کردیم دوش گرفتیم ورفتیم بازار چیزایی که برای رژیمم لازم بود خریدیم وشب شده بودکه رفتیم خونه طیبه خیلی خوش گذشت وشام کباب خوردیم و تو راه برگشتن رفتیم خونه علی تا دیر وقت اونجابودیم و بعدش رفتیم خونه خودمون خوابیدیم که صبح زود حمید بره،ولی بیشتر وقت بیدار بودیم
یک شنبه بیست وسوم شهریور
صبح حمید رفت بیرون،نزدیک ظهر وسایلمونابرداشتیم وحرکت کردیم سمت جمکران،وقتی رفته بودم واسه نماز وضو بگیرم دیدم انگشتراما جاگذاشتم،از مسجد تا سرویس بهداشتی دویدم خداراشکر سرجاش بودن،بعدش حرکت کردیم نهار رابین راه خوردیم،ونزدیک غروب رسیدیم خونه،حمید دوش گرفت و واسه شام رفتیم خونه دایی مرتضی،خیلی خسته بودیم ،برگشتیم و زود خوابیدیم،،،،
شنبه بیست و دوم شهریور
صبح حمید رفت بیرون واسه خرید یه ماشین کار داشت،ظهر واسه نهار اومد،عصرخوابیدیم وشب با بچه های حکیمه رفتیم شهربازی بد نبود،آخرشب دیر وقت خوابیدیم،،،