جمعه چهارده شهریور،،،، نزدیکای ظهر از خواب بیدارشدیم دوش گرفتیم صبحانه خوردیم تاعصر وبعد از نهار هم خونه بودیم برای نماز مغرب رفتیم حرم،خیابوناخیلی شلوغ بود و پاکینگ حرم بسته بودن،ماشینابردیم ترمینال،گذاشتیم و اتوبوس رفتیم توی اتوبوس هرروز اتفاقای جالبی میافتاد،فلکه آب پیاده شدیم،خیلی شلوغ بود از خیابونم هم به سختی میشد رد شد،از باب الجواد وارد شدیم و بعد از اذن دخول مستقیم رفتیم صحن انقلاب نماز شروع شده بود به حمید اجازه ندان بیاد رفت صحن جمهوری وبعد از نماز برگشت،چشمم به گنبدکه افتاد اشکم سرازیر شد خیلی از آقا تشکر کردم بخاطر اینکه دوباره لیاقت داد برم پابوسش،خیلی خوشحال بودم،که با حمید رفتم،ازش بخاطر حضور حمید تو زندگیم تشکر کردم،بخاطرگناهام خیلی شرمنده بودم،خوش گذشت،بخارشلوغی زیاد نتونستیم بریم داخل حرم برگشتیم خونه شام خوردیم و تقریباتا صبح بیدار بودیم،،