تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

روزای بیکاری

جمعه ۱۶خرداد

امروز از صبح وسایلی را باید میبردیم محضر آماده کردم  بعدش نهار درست کردم که حمید هم اومد  لباسشم 

آورده بود ،فاطمه و زینب اومدن و با مرضیه ساندویچ هارا درست کردن،بعدش دوش گرفتم و رفتم خونه عمو محترم اومد آرایشم کرد وسایلمون کم بود ولی خوب شد کم کم همه رفتن و آخر هم من و حمید و زهرا و زن عمو رفتیم،همه جلو در منتظمون بودن همه چی خدا را شکر خیلی خوب برگزار شد،بعد از عقد خواهرای حمید و مادربزرگش هم اومدن خونمون علی شام سفارش داد،بنده خدا فاطمه تا آخرین لحظه موند و حتی برنج شام را هم پخت ،بچه های عمو خیلی زحمت کشیدن، بعداز شام همه رفتن،،،،،



خدایا ممنون که کمک کردی همه چی به خوبی برگزار بشه،کمکمون کن زندگی خوبی باهم داشته باشیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد