چهارشنبه رفتم اصفهان تامین اجتماعی برای کارای بیمه ام طبق معمول حمید دیراومد دنبالم اول رفتم حساب بازکردم بعدش اگه منتظرش نشده بودم که حتما کارم تموم شده بود.بعدازاینهمه که منتظرش شدم تازه بیرون وایساده میگه بیابریم اونوقت وانمود میکنه که مثلا برا کار من اومده.منم گوشیش بهش دادم وگفتم برو دنبال کارت من هنوز کار دارم ورفتم دنبال کارام اونم درکمال پررویی نشسته تو اداره صدبار از جلوش رد شدم دنبال کارام بودم از جاش تکون نخورد.خدارا شکرکارام انجام شد وقرارشد پرونده ام منتقل بشه ببعدش اوندم بیرون وبا تاکسی رفتم به ترمینال اونموقع زنگ زده که کارت دارم خیلی ناراحت بودم اومد دنبالم ومثل طلبکارا میگه من میخواستم ببینم بامن آخرش چه رفتاری میکنی.منم خیلی ناراحت شدم گفتم اومده بودی دنبال گوشیت که گرفتی اونم عصبانی شدوگوشی را پرت کردبیرون وشروع کرد بد وبیراه بگه که تو بیشعوری من به خاطرتو شب تاصبح رانندگی کردم از قم اومدم خاک تو سرت کنن.من نمخوامت.تو زن نیستی بد بختی هستی منم خیلی ناراحت شدم گفتم باید پیاده شم از ماشینت مگه نمیگی برات بدبختی هستم میخوام برم که بدبخت نباشی و ترمینال پیاده شده بودم چنددقیقه نگذشته بود که زنگ زد واومد دنبالم رفت نهار گرفت و رفتیم تو یه پارک خوردیم مثلا آشتی کردیم.بعدش رفتیم خونشون کامپیوترا برداشتیم چنددقیقه ای هم اونجاموندیم وبعدش رفتیم شهدا کفش بخریم اونجاهم اذیتم میکردوتیکه مینداخت اولش رفتیم براهدیه روزمرد واسه بابام یه دمپایی گرفت بعدش رفتیم براش یه پیرهن وشلوارخیلی قشنگ خریدیم به عنوان هدیه من به اون بعدشم من یه مانتو دیده بودم اولش که راضی نمیشدباکلی اصراررفتیم خریدیم البته با پول خودم بعدشم رفتم کفش بگیریم واسه من راضی نمیشد که میگفت واسه چی هرچی میبینی میخوای بعدش بالاخره راضی شد وخریدیم بعدش رفتیم دنبال فاطمه ،دوستشارسوندیم خونشون واومدیم خونه ما حمید فقط چایی خورد ورفت فاطمه موند خیلی خوشحال شدم که اینقدراحت بود ورفت دوش گرفت شام خورد وخوابیدیم......ٔ........خداجونم بخاطرهمه چیز خیلی خیلی ممنونم .......