امروزحمیدومادرش وخواهرش معصومه ورقیه اومدن خونمون برام یه دسته گل خیلی قشنگ آورده بود روزخوبی بود وبامعصومهبیشتردوست شدم برای نهارحمید وحسن کباب درست کردن من که باهاش قهربودم ولی آخرش مناکشوندتو اون اتاق وبه زور باهام آشتی کردو قرار سه شنبه برگردن معصومه برام واتس آپ نصب کرد که دیگه راحت باهم ارتباط داشته باشیم.ساعت چهاربود که رفتن ان شاله که سلامت برسن..فردا قراره برم واسه بیمه بیکاریم امیدوارم به امیدخدا درست بشه وخداکمکم کنه.......،....خدا جونم بخاطرهمه لطفی که بهم داری ممنونم بخاطر همه چیز بخاطر سلامتی خاجونم کمکم کن