جمعه 22فروردین93
امروز ساعت ده صبح بود که حمید ومادرش ورقیه اومدن خونمون بعد از پذیرایی رفتیم حاجی اباد اعظم وشوکت هم اونجا بودن خوش گذشت عکس گرفتیم میوه خوردیم وبرگشتیم.بعد نهار باحسن وحمید رفتیم بیرون.رو کوه هم عکس گرفتیم.بعد برگشتیم ساعت 5بود که رفتن خیلی ناراحت بودم تا 2هفته دیگه که نامزدیه نمیبینمش.
خداجونم بخاطر همه چیز ممنونم کمکم کن وبه همه سلامتی بده وکمک کن همه چیز به خوبی انجام بشه.