تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی.....

پریشب با حمید بحثم شد.یه حرفایی زد که هیچ وقت فراموشم نمیشه بهم گفت تو منا مجبور کردی بیام خواستگاریت اگه نه خودم 2سال دیگه میخواستم ازدواج کنم. ویجای دیگه از حرفاش بهم گفت به من چه که نتونستید این خواستگاریا مخفی نگه دارید وبه من چه که همه فهمیدن ما که نذاشتیم کسی بفهمه.خیلی بخاطر حرفاش ناراحتم از دلم نمیره.انگار نمیشه بهش اعتماد کرد تازه بهم گفت اخلاقت اگه اینطوری باشه نمیخوامت  حالا یادش افتاده که اخلاقما دوست نداره.قبلا استرسم به خاطر اطرافیانم بود به خود حمید کاملا اعتماد داشتم ولی حالا اولین استرسم حمیده.آخر شب همه حرفا دلم را نوشتم و براش خوندم تازه طلباکارم شده بود.خیلی دلم گرفته ودلگیرم.

 امروز شاید آخرین روز کاریم باشه با مدیر عامل جدید به توافق نرسیدیم.میخوام برم دنبال بیمه بیکاریم.هم خوشحالم هم یه حس ناراحت کننده دارم.به امید خدا هرچی خیر باشه پیش بیاد.

خدایا تو سال جدید برای همه سلامتی وشادی مقدر کن.خداجونم بخاطر همه نعمت هات ازت ممنونم.بخاطر این همه لطفی که به بندهات داری خیلی ممنونم.ازت میخوام سال جدید برای همه پر از سلامتی وخوشحالی باشه.خدا جونم به حمید وخانوادش و علی به من وخانوادم سلامتی بده.


خدا جونم ازت میخوام به من وحمید هم کمک کنی که همدیگه را برای همیشه دوست داشته باشیم خوب زندگی کنیم وبرای هم بمونیم.خدا جونم ازت میخوام توی سال جدید به حمید کمک کنی که همه مشکلاتش حل بشه چون من طاقت ندارم که اون توی فشار باشه.خدا جونم بخاطر همه چیز ازت ممنونم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد