تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تو که نیستی

5شنبه 24بهمن92

امروز صبح حمید منا رسوند شرکت وخودش زود برگشت  میخواست بره آماده شه وشب بیان خونمون.



منم آزانس گرفتم رفتم خونه برای شام مرغ درست کردم.غروب بود اومدن دایی هم اومد.بعداز شام مادرش انگشتر دستم کرد.خیلی احساسس خوبی داشتم وآخر شب رفتن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد