تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی.....

2شنبه 7بهمن 92


امروز ساعت 6صبح حمید ومادرش اومدن خونمون نماز را اونجا خوندن  وچای خوردیم ورفتیم برای آزمایش.اونجا عکس نداشتم رفتیم عکس گرفتیم. بعدش حمید مامانا رابرد امامزاده  واز خودش خون گرفتن ولی از من گفتن بعدا اگه لازم شد میگیریم.عدم  اعتیاد هم که گفتن چون یک ماه وقت داره  وقتی خواستید عقد کنید بدید.بعدش من رفتم کلاس حمیدم رفت پیش اونا .وقتی کلاسم تموم شد ح جواب آزمایشا آورد خدا راشکر مشکلی نداشت من واکسن  کزاز زدم.منا رسوند پیش مامانا وخودش رفت کلاس .مامانش خیلی از خاطره هاش برام گفت ظهر هم نهار اومدیم خونمون.قیمه بادمجون درست کردم خوشمزه شده بود.ح همش تو آشپزخونه پیش من بود.بعد از نهار هم رفتن چون قرار بود شب برگرده.خیلی ناراحت بودم از اینکه میخواد بره.


 خداجونم بخاطر همه چیز ازت ممنونم.خدا را شکر خیلی ممنونم که همه چیز داره خوب پیش میره.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد