شنبه 5بهمن 92
امروز عصر حمید وخانوادش اومدن خونمون وبرای آزمایش رفتن اجازه بگیرن.خیلی خوش گذشت.من وحمید باهم قهر بودیم ولی من جلو خانوادش اصلا نذاشتم بفهمن وخیلی باهاشون خوب برخورد کردم.بعد حمید میگفت خیلی نگران بودم که نکنه حالا که ما مشکل داریم
جلو اونا هم برخوردت خوب نباشه.چون ما به هم قول دادیم برای همیشه هیچ وقت اگه خدایی نکرده مشکلی داشتیم نذاریم کسی بفهمه.بعد از خونه ما رفتم قم وقرار شد 2شنبه بریم آزمایش.