تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تو که نیستی

دیشب با حمیدجونم از ساعت یک تا ساعت 5صحبت کردیم وچقد خوش گذشت خیلی حرفای خوبی زدیم وبازم بیشترهمدیگه را شناختیم وبازم به همدیگه یادآوری کردیم که چقد عاشق همدیگه هستیم.خیلی دلتنگشم کاش زود بیاد.فکر کنم میخواد بیاد و سورپرایزم کنه.آخرشم دیگه خیلی عشقولانه شدیمو..........حیف که کنار هم نبودیم.ولی برای اومدنش برنامه ریزی کردیم که مرخصی بگیرم  ویجوری اگه بشه شب هم باهم باشیم.


دیشب با علی صحبت کردم وماجرای خواستگاری وحمید را براش گفتم ازم خواست که مراقب باشم وزیاد بهش نزدیک نشم وحواسم باشه که مشکلی پیش نیاد خدا راشکر انگار ظاهرا آروم تر شده.امیدوارم خدا بهش کمک کنه ومشکلاتش حل بشه.



خدایا بخاطر همه چیز ازت ممنوم.کمکمون کن که همه چیز خوب پیش بره ومشکلی پیش نیاد.ازت ممنونم که به من وحمید وخانواده هامون سلامتی دادی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد