تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی.....

یک شنبه سوم آذر


امروز حمید اومد دیدنم .فقط خدا میدونه چقدر دلم براش تنگ شده بود.رفتیم اصفهان تا شب بیرون بودیم .پیتزا سفارش دادیم ورفتیم بازار یه تاپ خیلی خوشکل برام خرید.بعدم رفتیم شام.موقع برگشتن تو مسیر نزدیک پلیس راه موندیم..........خوش گذشت فقط یکم استرس داشتم که خدا راشکر مشکلی پیش نیمود اون وسط یه دفعه ف زنگ زد ومیگفت چرا صدات عوض شده ویه حالی هستی.منم کلا موضوع را عوض کردم.ولی خیلی خوش گذشت وهمه چی عالی بود.تو بغلش واقعا حس آرامش داشتم.وقرار شد بره قم وپنج شنبه بیان خونمون.خیلی استرس داشتم وداداشم یکم ناراحت بود که چرا مامان باهاش قرارگذاشته.ولی من همه چیز را به خدا سپردم.


امروز اساس کشی کردیم وشرکت جابه جا شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد