تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی.....

شنبه حمید اومد وباهم رفتیم  رفتیم بیرون.اول یکم تو شهر گشتیم بعدهم نهارگرفتیم رفتیم تو یه پارک.بعدنهار اونجا موندیم وخیلی خوش گذشت و......از بس اصرار کردم بر گشتیم شرکت میخواستم پولارا بردارم وبعدمنا برسونه کلاس داشتم.تو شرکت یه اتفاقی افتاد چون برا اولین باربود هیچوقت فراموشش نمیکنم.وانگار عشقم بهش خیلی بیشتر شد.روز خوبی بود وخیلی دلم براش تنگ شده بود اصلا نمیخواستم بره ولی مجبور بود بره.بخاطر من اینهمه راه اومده بود.واقعاحس خوبی به اون روز دارم.قراره هفته دیگه بیاد خواستگاری.

به امید خدا 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد