تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی.....

دیشب تا صبح با حمید صحبت کردیم از خیلی چیزا.کلی خاطرات سربازیشابرام گفت.بعدم از خونه زندگی وآینده و کم کم از آرزوهامون وبچه هامون حرف زدیم وخندیدیم.


به امید اون روز

پسر عموش چند بار اومد پشت خطش از بسکه شبا بیرون میمونه تابلو شده بهش شک کردن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد