تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

تسلیت قلب صبورم......

روزنوشت های من

توکه نیستی.....

این روزا حالم زیاد خوب نیس یعنی اصلا خوب نیستم.دلم میخواد یه نفر بود که بدون هیچ حرفی قضاوتی یا سرزنشی بهم گوش بده.حمید هست ولی تنها چیزی که نیست سنگ صبور.همیشه میترسم قضاوتم کنه .دلم میخواد بهش بگم چه اوضاع بدی دارم.بگم که شبی نیست که بدون اشک نخوابم.بگم که ازاینکه  از دستش بدم میترسم.میخوام بدونه که دوس داشتم خیلی بشترازاینا هواما داشته باشه.میخوام بدونه که اونی که به زور اسمشا گذاشتم زندگی چطور به کام آرزوهام تلخ میشه.ولی میدونم اونم مشکلات خودشا داره اونم خسته اس وبعد یه روز پرمشغله دیگه حوصله غصه ودردل منا نداره.خوب منم اکتفا میکنم به چندتا حرف عاشقانه دوسداشتنی وشایدم یه سری حرفای بی سر وته که فقط محض خندیدنه.این چند روز خیلی تو خونه اذیت شدم همه دست به دست هم دادن انگار برای زجر دادن من.احساس میکنم دارم تسلیم میشم.احساس میکنم به زورمیشینم سر سفره عقد اجباری ایندفعه دیگه واقعا زورم بهشون نمیرسه.آخ که چقدر دلم میخواد اینارا به حمید بگم ولی جدا از اینکه اصلا شخصیتش طوری نیست که بشه باهاش درد دل کرد.میدونم که اگه اینا رابگم اولین چیزی که به ذهنش میرسه اینکه این حرفا را واسه من میگه یعنی بیا خواستگاریم.وتنها چیزی که به ذهنش نمیرسه اینکه چقدرتنهام وفقط خواستم باهاش درد دل کنم.وبهش احتیاج دارم.میدونم تو جواب حرفام میگه ببین ما به درد هم نمیخوریم من هنوز نمیتونم ازدواج کنم واول از همه گند میزنه به همه درد دلایی که باهاش کردم وتا بیام توضیح بدم که اصلا منظور من این نبوده دیگه اعصاب واسم نمیمونه وجدا از اون شک میکنم به همه ابراز علاقه هاش.اصلا نمیفهممش.واسه همین ترجیح میدم چیزی نگم حداقل این جوابا راکه نمیشنوم . دریغ از یک کلمه نگران نباش درس میشه.یا کمکت میکنم.یا اینکه چیزی نیست تو واسش غصه میخوری یا هر چیزی که بتونه آروومم کنه وحال خراب این روزاما خوب کنه که نرم سمت یه زندگی اشتباه.اینروزا خیلی احساس خفگی میکنم انگار دنیا وآدماش واصلا همه کائنات دست دادن به دست هم برای شکستن من.ومن فقط درگیر اینم که پس این حمید را واسه چی دارم.کی قراره به دردم بخوره.کی قراره راحت بدون هیچ نگرانی بگم بهش از فکرام از خانوادم یا حتی از احساسمم به خودش.چقدرمسخره اس که حتی واسه ابراز علاقه کردنم باید نگران باشم که بعدش چی میشنوم.همش باید صبر کنم ببینم اون چی میگه ومنم تو جواب عشقولانه های اون یه چیزی بگم که مثلا وانمود کنم جوابتا دادم.وگرنه چنان منا به تمسخر میگره که هزار بار به غلط کردن میافتم که اصلا تو با این روحیه حساست چرا خودتا اذیت میکنی.مثلا همین چندروز قبل از سردلتنگی بهش گفتم زودتر بیا واحساس واقعیما گفتم که دوسدارم ببینمت ولی بعدش اینقدر مسخره شدم واین حرفاما کوبید تو سرم که مثل ...پشیمون بود از گفتنش.فکرمیکنم از نظر اون اگه من یا هردختری درمورد حسش علاقه اش حرف بزنه خودشا کوچیک کرده.بعدم به خودش اجازه میده که تحقیرم کنه.کاش اینا میدونست که من هردفعه که رفتارا باهام داره چقدرازش دلسرد ودلگیر میشم.وهر روز دورتر میشم.مطمئنم که اگه حتی یه روزی اینا را بخونه بهم میخنده اصلا براش اهمیتی نداره.چندروز قبل بهم گفت وقتی میدونم دوستم داری دیگه نیازی نیست بگی.ومن پیش خودم خیلی ناامیدشدم از اینکه چه حمید بی احساسی دارم.اگه در آینده یه مرد اینطوری بیاد تو زندگیم من از غصه میمیرم البته اون همش اینطور نیست وبیشتر میخواد منا اذیت کنه.الان 2روز زیاد باهم خوب نیستیم دقیقا 2روزی که چقد حضورش لازم بود.نمیدونم آخر این بحثا چی میشه.ولی میخوام که خوب بشه.هرچند اون اصلا خوب حرف نزد وهمچنین من. ولی گاهی وقتا بدم نیست اینطوری بشه.امروز خودم زنگ زدم رد تماس داد نمیدونم نمیخواست صحبت کنه یا کار داشت به هر حال من پشیمون نیستم.وبه نظرم اصلا اشکالی نداره صدبارم که زنگ بزنم .ولی حرفایی که میزنه باعث میشه دیگه زنگ نزنم تا خودش پیداش بشه.ولی با همه این حرفا من حمید را خیلی دوس دارم ووجودش برام آرامش میاره.وخیلی وقتا حتی یه مسیج کوچولو از اون حالما خیلی عوض میکنه.من از بسکه دلم پر بود فقط گله وشکایت کردم.ولی میدونم که تا حالا همینکه برام وقت گذاشته خیلی دیوونگیاما تحمل کرده.و بعضی وقتا زورکی گفته دوستم داره خیلی ازش ممنونم.میخوام یه روز بهش بگم که ممنونم از اینکه هستی.ومیدونم که هیچ وقت از آشنایی باهات پشیمون نمیشم و اینقد کارت درسته که دقیقا تو موقیعتی که باید پیدات شد تو زندگیم.از حرفای دیشبم پشیمونم بخصوص اونکه گفتم چیزی بین ما نیست.کاش نگفته بودم.آخه خیلی چیزا بین ما هست.خوب اونم حرفایی بدی بهم زد واذیتم کرد.شاید یه روز ازش معذرت خواهی کردم.فقط میدونم که الان خیلی دوس دارم باهاش یه عالمه حرف بزنم.بخندیدم ودوباره همه چی خوب باشه.

خداجونم به خاطر همه چی ازت ممنونم.کمکم کن که اشتباه نکنم.کمکم کن که آینده خوبی داشته باشم.خداجونم مراقب حمیدم باش.که همیشه سلامت باشه وکاراش به بهترین شکل انجام بشه.

نظرات 1 + ارسال نظر
ستایش چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:21 ب.ظ http://www.dabdabe.com/

سلام

دوست عزیز ، وبلاگ تون و مطلبتون زیباست

اگه دنبال یه سایت به روز و متنوع می گردین که از وب گردی لذت ببرین بهتون پیشنهاد می کنم حتما به دبدبه سر بزنین. جدیدترین و جالب ترین مطالب دنیای وب رو می تونین توی سایت دبدبه بخونین.

ممنون که واسه خوندن این کامنت وقت گذاشتین.
منتظر شما هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد